کد مطلب:28957 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:131

کرامت او درباره یک نابینا












3052. فَرحة الغَریّ - به نقل از شیخ حسین بن عبد الكریم غروی -: مرد نابینایی از اهالی تِكریت[1] وارد حرم شریف امام علی علیه السلام شد. وی در بزرگ سالی نابینا شده بود و چشمانش از حدقه بیرون آمده و به صورتش افتاده بود. بسیار به دعا و درخواست می نشست و ساحت مقدس حضرت را با تندی مورد خطاب قرار می داد. گاهی تصمیم می گرفتم كه او را نهی كنم، گاهی به فكرم می آمد كه رهایش كنم.

مدّتی بر این منوال گذشت. یكی از روزها كه خزانه را می گشودم، صدای فریاد و شیون بسیاری شنیدم. پنداشتم كه برای علویان از بغداد گندم آمده، یا كسی در حرم كشته شده است. بیرون آمدم تا ببینم چه خبر است. گفتند: اینجا كوری است كه شفا یافته است. آرزو كردم كاش همان كور باشد. چون به آستان حضرت رسیدم، دیدم همان نابیناست و چشمانش كاملاً سالم است. خدا را بر این نعمت، شكر كردم.

پدرم بر این روایت، این را افزوده كه آن نابینا از جمله حرف هایی كه می گفت - و گویا با زنده ها حرف می زد -، این بود: چگونه سزاوار است كه من بیایم و بروم و كسی كه دوستدار تو نیست، شفا یابد؟![2].









    1. آخرین شهر منطقه جزیره شام به سمت عراق، در غرب دجله در بیابان موصل كه بین این دو، شش روز فاصله است. (تقویم البلدان: 288).
    2. فرحة الغریّ: 144، بحار الأنوار: 4/317/42.